جدول جو
جدول جو

معنی چشمه مالان - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه مالان
(چَ مَ)
نام محلی است که بنا بنوشتۀ مؤلف مجالس النفائس، بابا عبدالله که مردی قلندر و جماعت کش بوده و مردم به او ارادتی تمام داشته اند، منسوب بدان محل است’. (از مجالس النفائس ص 144)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ مَ)
نام محلی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکز شهرستان کرمانشاهان که در 40 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 6 هزارگزی سراب فیروزآباد واقع است. دامنه و سردسیر است و 105 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و چاه. محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است اهالی این آبادی چادرنشین هستند و زمستان بگرمسیر میروند و این آبادی یکی از نقاط خوش آب و هوای ماهیدشت علیا محسوب میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ یِ)
بقراری که مؤلف کتاب ’محاسن اصفهان’ نوشته است نام سرچشمه ای است که جوی ’زرین رود’ از آن جاریست: ’... و برین عرصه (اصفهان) قریب هشتصد پاره دیه و مزرعه که بحقیقت هر دیهی شهری معتبر و هر مزرعه از دیهی بزرگتر، با کثرت اصناف اهالی و سکان معمور و قائم، مشرب بعضی از آن نواحی و رساتیق از جوی ’زرین رود’ است که جاری میشود از منبع که آن را ’چشمۀ جانان’ میگویند تا مفیض که رو بدشت سفلی است برطول پنجاه فرسنگ زمینی اندک مسافت کم فرسنگ مغرس اشجار گوناگون و منبت ریاحین رنگارنگ’. (از کتاب ترجمه محاسن اصفهان ص 47)
لغت نامه دهخدا
(چَمَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع بلوک زرند کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 232)
لغت نامه دهخدا
چشمۀ باران از مزارع چولاتی از بلوکات مشهد مقدس است، (مرآت البلدان ج 4 ص 231)، بمجاز، گریان، اشکبار:
تا بخرمن برسد کشت امیدی که تراست
چارۀ کار بجز دیدۀ بارانی نیست،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع چولائی از بلوکات مشهد مقدس است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 231)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که دامنه و سردسیر است و 230 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات و توتون. شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس. در تابستان از کل سفید به این آبادی اتومبیل هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ دُلْ لا هَِ چَ مَ)
مردی قلندر و جماعت کش بود و مردم باو ارادت تمام میداشتند. این رباعی از اوست:
یارب چه خوش است بی دهان خندیدن
بی واسطۀ چشم جهان را دیدن.
بنشین و سفر کن که بغایت خوبست
بی منت پا گرد جهان گردیدن.
(مجالس النفائس ص 144)
لغت نامه دهخدا